جدول جو
جدول جو

معنی پنجه پرده - جستجوی لغت در جدول جو

پنجه پرده(پَ جَ / جِ پَ دَ / دِ)
که انگشتان پنجه با یکدیگر بوسیلۀ غشائی پیوند دارد چنانکه در مرغابی و وزغ، حیوان که انگشتان با غشائی بهم پیوسته دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ جَ / جِ گُ بَ / بِ)
بیدمشک را گویند و آن را گربه و گربه بید نیز خوانند. (برهان قاطع). و آن گلی است... برنگ زرد مانند پنجۀ گربه. (آنندراج). رنگ آن سبز پسته ای روشن است نه زرد. رجوع به بیدمشک شود
لغت نامه دهخدا
(پَ جَ / جِ یِ کُ)
آهنگی از موسیقی
لغت نامه دهخدا
(وَطط)
ستیزه کردن. نبرد کردن. نزاع کردن:
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد.
سعدی (گلستان).
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن.
سعدی.
شاید ای نفس تا دگر نکنی
پنجه با ساعدی که سیمین است.
سعدی.
، پنجه در زمین فشردن. مجازاً، ثبات قدم نمودن:
نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت
چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت.
نظامی.
، کنایه از قبض کردن و گرفتن باشد
لغت نامه دهخدا
(پَ جَهْ یَ/ یِ)
پنجاه پایه. پنجاه پله:
بی بدل صدری ورای تو بدل داند زدن
تخت پنجه پایه بر اعدا به چاه شست باز.
سوزنی.
که خواند تختۀ عصیان تو که درنفتاد
ز تخت پنجه پایه به چاه پنجۀ باز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ دَ / دِ)
درخور و لایق پنج تن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرده پرده
تصویر پرده پرده
لای بر لای توی بر توی تو بر تو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه پایه
تصویر پنجه پایه
پنجاه پله پنجاه پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه کردن
تصویر پنجه کردن
پنجه افکندن، پنجه در زمین فشردن، ثبات قدم نمودن، قبض کردن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج مرده
تصویر پنج مرده
در خور و لایق پنج مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه پرده
تصویر نه پرده
نه آسمان نه فلک: (بموسیقی غیب اهل سپاسی (ک) که این نه پرده را پرده شناسی) (اسرار نامه عطار. چا. دکتر گوهرین 13) یا نه پرده نیلی. نه آسمان آبی: (چو درنه پرده نیلی سفر کرد و رای پرده غیبی گذر کرد) (اسرار نامه عطار. ایضا 19)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه کردن
تصویر پنجه کردن
((~. کَ دَ))
نبرد کردن، درافتادن
فرهنگ فارسی معین
نوبت به نوبت، دفعه به دفعه، آبیاری نوبتی
فرهنگ گویش مازندرانی