بیدمشک را گویند و آن را گربه و گربه بید نیز خوانند. (برهان قاطع). و آن گلی است... برنگ زرد مانند پنجۀ گربه. (آنندراج). رنگ آن سبز پسته ای روشن است نه زرد. رجوع به بیدمشک شود
بیدمشک را گویند و آن را گربه و گربه بید نیز خوانند. (برهان قاطع). و آن گلی است... برنگ زرد مانند پنجۀ گربه. (آنندراج). رنگ آن سبز پسته ای روشن است نه زرد. رجوع به بیدمشک شود
ستیزه کردن. نبرد کردن. نزاع کردن: هر که با پولاد بازو پنجه کرد ساعد سیمین خود را رنجه کرد. سعدی (گلستان). سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن. سعدی. شاید ای نفس تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمین است. سعدی. ، پنجه در زمین فشردن. مجازاً، ثبات قدم نمودن: نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت. نظامی. ، کنایه از قبض کردن و گرفتن باشد
ستیزه کردن. نبرد کردن. نزاع کردن: هر که با پولاد بازو پنجه کرد ساعد سیمین خود را رنجه کرد. سعدی (گلستان). سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن. سعدی. شاید ای نفس تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمین است. سعدی. ، پنجه در زمین فشردن. مجازاً، ثبات قدم نمودن: نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت. نظامی. ، کنایه از قبض کردن و گرفتن باشد
پنجاه پایه. پنجاه پله: بی بدل صدری ورای تو بدل داند زدن تخت پنجه پایه بر اعدا به چاه شست باز. سوزنی. که خواند تختۀ عصیان تو که درنفتاد ز تخت پنجه پایه به چاه پنجۀ باز. سوزنی
پنجاه پایه. پنجاه پله: بی بَدَل صدری ورای تو بَدل داند زدن تخت پنجه پایه بر اعدا به چاه شست باز. سوزنی. که خواند تختۀ عصیان تو که درنفتاد ز تخت پنجه پایه به چاه پنجۀ باز. سوزنی
نه آسمان نه فلک: (بموسیقی غیب اهل سپاسی (ک) که این نه پرده را پرده شناسی) (اسرار نامه عطار. چا. دکتر گوهرین 13) یا نه پرده نیلی. نه آسمان آبی: (چو درنه پرده نیلی سفر کرد و رای پرده غیبی گذر کرد) (اسرار نامه عطار. ایضا 19)
نه آسمان نه فلک: (بموسیقی غیب اهل سپاسی (ک) که این نه پرده را پرده شناسی) (اسرار نامه عطار. چا. دکتر گوهرین 13) یا نه پرده نیلی. نه آسمان آبی: (چو درنه پرده نیلی سفر کرد و رای پرده غیبی گذر کرد) (اسرار نامه عطار. ایضا 19)